اگر پشت کامپیوتر قراره چیزی یاد بگیرید و خواستید موسیقی گوش کنید به نظرم بهتره موسیقی بی کلام و آرام گوش کنید مثل برخی موسیقی های ونجلس که اون تن موسیقی همگام با پالسهای ذهنی و مغزی هست و البته این قبیل موسیقی ها توی یوتیوب هم هست


خوشحالم که دارم می بینم تکنیکهای یادگیریم داره جواب می ده

  • خیلی مهم هست که شما از بالا به پایین مسئله رو یاد بگیرید، کلاس رفتنها، یادگیری برخی علوم پرکاربرد (مثل آمار احتمال) و ریاصیات که نگاه انتزاعی به مسائل دارند. خوندن تاریخچه و مقدمه و نگاه کردن فیلمهای آموزشی (توتریال) همه کمک می کنند که شما بفهمید مسئله چیه و شما کدوم قسمت ماجرا هستید و یا هر مطلب و مقاله ای توی چه حوزه ای داره بحث می کنه
  • ساده سازی و خلاصه سازی. مثلاً شاید کلی میکسچر مدل و یا EM و یا حتی خود ML برام سوال بود که اینا دیگه چین. ولی وقتی طبقه بند بیز می گه که نیاز به احتمال یا تابع چگالی احتمال هر x به شرط کلاس داره، همه این روشها می خوان از روی یک مجموعه داده این تابع چگالی احتمال رو تخمین بزنند. یعین ساده شده کلیت و هدف ماجرا همینه. حالا این یک مثال بود.
  • این جور دیدها به تو ابزار تفکر و بیان بهتری می ده. اینجور کلیتها بهت کمک می کنه که مسائلی که قبلاً با ایده های شهودتی خودت حل می کردی را حالا با یک سری ابزار که باز برات شهودی و ملموس شدند حل کنی و در نتیجه ایده های بیشتری به ذهنت باید
  • برای اون بحث خلاصه سازی همیشه با خودت حرف بزن. نکته ای رو گرفتی رو دوباره به مطالب قبلی ربط بده و تصویر ذهنیت رو به قولی آپدیت (به روز) کن. 
  • همینطور تصور کن که می خوای این مطالب رو به کسی ارائه کنی. می فهمی چه حوزه ها و سوالاتی از جا افتاده و وقتی باز به همون روش بالا به پایین سروقت مقدمات و ویدئوها بری کلی دید بهت اضافه می شه و مسئله روشن تر و روشن تر می شه و حتی حوزه های جدیدی برات باز می شه.

می بینی افراد شاید به ظاهر موفق تر در هر حوزه ای وجود دارند. اولا همه چیز نسبی هست و ملیاردها آدم دیگه هم هستند که پایین تر از تو هستند

اما اگر هدف تو شخصی باشه. کاملاً برای شخص خودت باشه و نه قصد اثباتی داشته باشی، تنها برای دانش و فهم خودت کار کنی نیازی نیست اصلا فکر کنی که کی چکار کرده و کی نکرده. تو فقط باید این مسیر رو طی کنی و از طی کردنش لذت ببری. باید در هر گام منطقی باشی و منطقی فکر کنی . به قول گفتنی به ورطه چرت و پرت هم نیافتی . بعضی وقتها حتی ممکنه بگی نمی دونم راهش چیه ولی این راهش نیست. منظورم اینه که کاملاً حرفه ای با یک بصیرت تفکیت درست از نادرست جلو بری. همین فقط جلو بری . منطقی، منتقدانه نسبت به خودت. اگر هم قراره مقاسیه کنی فقط با خودت و دیروزت مقایسه کن راه درستش هم همینه . حتی اگر قراره مقاله و تزی هم انجام بشه راهش همینه . و جواب می ده. باید مطمئن باشی که داری چکار می کنی و اوضاع داره چه جور جلو می ره. به هر حال حالا که وقت داری و این همه منبع اطلاعاتی هست سعی کن بیشتر و بیشتر از قضیه سر در بیاری بدون اینکه دسپاچه باشی و یا بخوای مقایسه ای در ذهنت باشه. 

هر چه ذهن آدم خالی از قضاوت ها و افکار باطل باشه بهتر جلو میره نمی دونم چی می شه فقط می دونم بهتره.


فکر نکن بدون اینکه از بالا به پایین مسئله رو بررسی کنی و ببینی قضیه چیه راحت همه چیز رو فهمیدی. این یک روش مناسب برای تکمیل یادگیری است که حوزه و موضوع و هدف هر مطلب و حتی پاراگرافی رو تشخیص بدی. برای این کار باید از خودت هموار سوال کنی که این داره چی می گه. خیلی وقتها که همه چیز طبق انتظار پیش می ره یعنی داریم خوب یاد می گیریم.


شاید شنیده باشی که اگر قرار باشه مطلبی رو به کسی یاد بدیم بهترین یادگیری رو برای خودمون فراهم می کنه. وقتی شروع می کنی مطلبی رو به کسی بگی باید یک سری مقدمات بگی، کلیات بگی، ارتباط مطلب با دیگر مطالب رو بگی و تفاوتش رو با دیگر مطالب بگی . وقتی شروع می کنی می بینی که خودتم جواب خیلی از این سولات رو نمی دونی. همینطور باید زبان ساده و قابل فهمی داشته باشی. باید بتونی مثال بزنی. و وقتی شروع می کنی می فهمی انگار قسمتهایی بوده که خودتم درست بلد نبودی.

پس خود این قضیه ثابت می کنه که یادیگری بالا به پایین مهمه. و یک روش برای اینکه بفهمی بالا به پایین یاد گرفتی و یا کدوم قسمتها از جا افتاده این هست که بخوای تصور کنی که می خواهی دانش و یافته هات رو به یک فرد دیگه منتقل کنی و بهش یاد بدی. آیا نکات و کلیات لازم رو یاد گرفتی؟ می تونی بخوای روی کاغذ خلاصه ای از یادیگریهات بنویسی باز می تونی امتحان کنی چه چیزهایی یاد گرفتی و چه سوالاتی هنوز به جا مونده


داشتن سوال و فرضیه انگیزه مهمی در یادگیری است. وقتی برات سوال پیش میاد و به دنبال جواب هستی با تمرکز و یا attention بالایی به مطالعه می پردازی و هدفت گرفتن تاییدیه و یا شاید رد فرضیه ات هست. پس همیشه سعی کن سوال و فرضیه داشته باشی و با اونها به مطالعه بپردازی ایده ای که می تونه در یادگیری موثر باشه این هست که خود فرضیه و یافتن جواب برای فرضیه آیا یک متد یادگیری نیست؟ البته ایجاد فرضیه به نوعی حدس در مورد یک پدیده و یا نوعی پیش بینی است و پیش بینی هم در
تشخیص اینکه یک قسمتی از مطلب رو به درستی درک نکردی و از خودت سوال کنی که یعنی چی؟ چرا؟ چی می گه خیلی در یادگیری مهم هست. بعضی وقتها می بینی مسایلی بارها و بارها تکرار شده ولی تو هنوز به شکل صریح و ساده در ذهنت نرفتند. در واقع به نظر من اگر مطلبی به شکل ساده در ذهنت جا نیافتاده باشه انگار چیزی یادگیری نشده. بگذریماین حالت افراطی مسیله است مثل همین توزیع پواسون یا نرمال و یا باینومیال. آیا هر وقت که اسمشون رو شنیدی سریع فهمیدی چین؟ کلا توزیع
درک کلی مطلب خوبه که همه زیر و بم هاش و تاریخچه اش رو بدونی اما برای یادآوری و آمادگی کلید واژه ها خوب هستند. یعنی همون تیترها و کلمات کلیدی. باید با شنیدن اونها سریع بتونی محل استفادشون رو بدونی مثل p-value یا ANOVA یا k-square در آمار و .
ما معمولا روی مسایل نظراتی داریم. دلایل و حتی سلایق خودمون را درایم. خیلی خنثی نیستم. افراد ممکن هست بنا به شرایطی حرفی و صحبتی بزنند اما ما که تجربه داریم و یا تحلیل کردیم ممکن هست موافق یا مخالف اونها باشیم ما روی مسایل نظر داریم و این نظر ممکنه مخالف و موافق نظر دیگری باشه
هربار که با سطح نازل تفکر این قوم عرزشی و پرگو شعارده روبرو می شیم می گیم اینها دیگه از کجا اومدن. باید جوری باشه که هر کسی به جایگاهش برسه. همون کاری که غرب کرد و الان است که ارزش ارزشهای غربی مشخص می شه. در مقابل اونها این صحبتها بدوی است. و با قبول این عقب افتادگی است که می توان پیشرفت کرد و به آینده امیدوار شد وگرنه دچار تسلسل و عقب ماندگی مضاعف خواهیم شد. متاسفانه این حقیقت ماجراست.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فارسی دانلود سرکتاب قرآنی هر چی کی بخوای سایت فول سیتی | دانلود بازی و مقاله نمایندگی هیتما آپشن خودرو | گندم کار تخفیف ویژه